وقتی پسر قلدر مدرسه مدام اذیتت میکنه...
PART NINETEEN
ا.ت: یا کیم تهیونگ اینو من باید بگم....تو اگه دوستم داشتی یه بارم که شده بهم میگفتی دوستم داری
تهیونگ: منم دلایل خودمو داشتم اما بازم تو نمیتونی اینجوری کنی
ا.ت: لبا فقط الکی میخنده منم کلی دلیل دارم که اینو بهت بگم....(تو چشمای تهیونگ که قرمز بودن نگاه کرد)دیگه نمیخوامت
سکوت....تنها چیزی که شنیده میشد تهیونگ بد جا خورده بود این ا.ت بود؟چرا؟چطور؟
تهیونگ ویو
نه امکان نداره...من دوستش دارم اونم دوستم داره امکان نداره...من بد شنیدم
ا.ت: چیه چرا حرف نمیزنی
تهیونگ: چر..ا؟بهم دروغ گفتی؟...من ..باورت کرده...بودم
ا.ت: دروغ هه(با دستش بهش اشاره کرد)باورم کردی؟فقط دست از سرم بردار
یونگی که تمام مدت تماشاگر بود حس شکسته شدن ا.ت و صدای بلند شکستن قلب تهیونگو شنید....بلند شد و وسایل ا،تو برداشت و دستشو کشید بریم یجا دیگه
ا.ت: بریم
نگاه آخریه که توش عصبانیت بود رو به تهیونگ داد و از اونجا رفت
اونشب تهیونگ خودشو با الکل خفه کرده بود باورش نمیشد ا.ت اینجوری کنه باورش نمیشد که شکست عشقی رو قبل از تو رابطه رفتن خورده....
+آقا لطفا تمومش کنید شما حالتون خوب نیست
ته: هی پسر تا حالا شکست عشقی خوردی(مست و خنده)من دیگه خستم...اون حق داره آزاد باشه حق داره زندگی قشنگی داشته باشه
+آقا...
ته: ولی منم حق دارم که بخوام با عشقم باشم...من همیشه روش خیلی حساس بودم اما حس میکنم یکم دور شدم ازش
+میخوای چیکار کنی؟
ته: اعتراف؟نه نه اون گفته دوستم نداره....خب چیکار باید بکنم
+حسادت چیز خیلی خوبیه رو دخترا عمل میکنه
ته: واقعا؟
مرده سری تکون داد و تهیونگ حساب کرد و از بار رفت دستاش تو جیبش و خیزه به پایین بود احتمالا تا فردا تو همین خیابون میچرخید دلش نمیخواست تنها بره خونه
.....
یونگی ویو
سرمو روی سر ا.ت که روی شونم بود گذاشتم حس خیلی خوبی بود....حس میکردم واقعا میتونیم عاشق هم بشیم
ا.ت: به نظرت کار خوبی کردم؟با کیم تهیونگ
-اره.....اونو به خودش اورد
ا.ت: میدونم دوستم داره...له نظرت چرا این همه مدت از خودش دورم کرد؟
-با خودش فکر کرده بود که تو آسیب میبینی
ا.ت: اها اها یادم امد اره.....ولی بازم من اینجوری بیشتر آسیب میبینم
-بیا فعلا بخوریم
.....
فردا مدرسه همه امدن و سول و کوک خندون تهیونگ و ا.ت مست خواب و ناراحت
کوک: یا قیافه شما دو تا چرا اینطوره
ته: کی؟
کوک: توو ا.ت دیگه
ته: هه داستان داره...من میخوام زنگ بعدی بدم شرط بندی میای؟
کوک: اوه نه الان سولو دارم چرا باید برم تو میخوای بری....ا.ت میدونه
ته: هوم میخوام برم ا.ت هم براش مهم نیس
کوک به سری که رو میز بود و نیمه هوش بود نگاه کرد
کوک: گریه کردی پسره احمق؟(اروم)
ته: اینقدر ظایعه؟
جیمین: شدید
ته: هیونگ بیا با من رل بزن
جیمین: سو استفاده از هیونگ؟نوچ خ...
40🌚🚬💜
ا.ت: یا کیم تهیونگ اینو من باید بگم....تو اگه دوستم داشتی یه بارم که شده بهم میگفتی دوستم داری
تهیونگ: منم دلایل خودمو داشتم اما بازم تو نمیتونی اینجوری کنی
ا.ت: لبا فقط الکی میخنده منم کلی دلیل دارم که اینو بهت بگم....(تو چشمای تهیونگ که قرمز بودن نگاه کرد)دیگه نمیخوامت
سکوت....تنها چیزی که شنیده میشد تهیونگ بد جا خورده بود این ا.ت بود؟چرا؟چطور؟
تهیونگ ویو
نه امکان نداره...من دوستش دارم اونم دوستم داره امکان نداره...من بد شنیدم
ا.ت: چیه چرا حرف نمیزنی
تهیونگ: چر..ا؟بهم دروغ گفتی؟...من ..باورت کرده...بودم
ا.ت: دروغ هه(با دستش بهش اشاره کرد)باورم کردی؟فقط دست از سرم بردار
یونگی که تمام مدت تماشاگر بود حس شکسته شدن ا.ت و صدای بلند شکستن قلب تهیونگو شنید....بلند شد و وسایل ا،تو برداشت و دستشو کشید بریم یجا دیگه
ا.ت: بریم
نگاه آخریه که توش عصبانیت بود رو به تهیونگ داد و از اونجا رفت
اونشب تهیونگ خودشو با الکل خفه کرده بود باورش نمیشد ا.ت اینجوری کنه باورش نمیشد که شکست عشقی رو قبل از تو رابطه رفتن خورده....
+آقا لطفا تمومش کنید شما حالتون خوب نیست
ته: هی پسر تا حالا شکست عشقی خوردی(مست و خنده)من دیگه خستم...اون حق داره آزاد باشه حق داره زندگی قشنگی داشته باشه
+آقا...
ته: ولی منم حق دارم که بخوام با عشقم باشم...من همیشه روش خیلی حساس بودم اما حس میکنم یکم دور شدم ازش
+میخوای چیکار کنی؟
ته: اعتراف؟نه نه اون گفته دوستم نداره....خب چیکار باید بکنم
+حسادت چیز خیلی خوبیه رو دخترا عمل میکنه
ته: واقعا؟
مرده سری تکون داد و تهیونگ حساب کرد و از بار رفت دستاش تو جیبش و خیزه به پایین بود احتمالا تا فردا تو همین خیابون میچرخید دلش نمیخواست تنها بره خونه
.....
یونگی ویو
سرمو روی سر ا.ت که روی شونم بود گذاشتم حس خیلی خوبی بود....حس میکردم واقعا میتونیم عاشق هم بشیم
ا.ت: به نظرت کار خوبی کردم؟با کیم تهیونگ
-اره.....اونو به خودش اورد
ا.ت: میدونم دوستم داره...له نظرت چرا این همه مدت از خودش دورم کرد؟
-با خودش فکر کرده بود که تو آسیب میبینی
ا.ت: اها اها یادم امد اره.....ولی بازم من اینجوری بیشتر آسیب میبینم
-بیا فعلا بخوریم
.....
فردا مدرسه همه امدن و سول و کوک خندون تهیونگ و ا.ت مست خواب و ناراحت
کوک: یا قیافه شما دو تا چرا اینطوره
ته: کی؟
کوک: توو ا.ت دیگه
ته: هه داستان داره...من میخوام زنگ بعدی بدم شرط بندی میای؟
کوک: اوه نه الان سولو دارم چرا باید برم تو میخوای بری....ا.ت میدونه
ته: هوم میخوام برم ا.ت هم براش مهم نیس
کوک به سری که رو میز بود و نیمه هوش بود نگاه کرد
کوک: گریه کردی پسره احمق؟(اروم)
ته: اینقدر ظایعه؟
جیمین: شدید
ته: هیونگ بیا با من رل بزن
جیمین: سو استفاده از هیونگ؟نوچ خ...
40🌚🚬💜
- ۱۹.۲k
- ۲۵ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط